یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
جمعه 14 خرداد 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

أم الحكم بنت أبى سفيان‏
أم الحكم بنت أبى سفيان صخر بن حرب بن أميّة بن عبد شمس
القرشية
الأموية،
أخت أم حبيبة، زوج النبي صلى الله عليه و سلم لأبيها،
و أخت معاوية لأبيه و أمه.
أسلمت يوم الفتح،
و كانت حين نزل قوله تعالى:

« وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ »،

تحت عياض بن غنم الفهري،
فطلقها حينئذ،
فتزوجها عبد الله بن عثمان الثقفي،
و هي أم عبد الرحمن بن عبد الله بن عثمان،
المعروف بابن أم الحكم.
أخرجها أبو عمر.

جمعه 14 خرداد 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

أُمُّ الحَکَم. [ اُم مُل ح َ ک َ ] (اِخ)
دختر ابی سفیان.
زن عیّاض بن شداد فهری و بنا بقولی یکی از شش زن مهاجر بود که از اسلام برگشت و بمشرکان ملحق شد.
(از کتاب الوزراء و الکتاب)
(ریحانةالادب).

شنبه 8 خرداد 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

لاوی.
(اِخ)
(
Lَevi)
نام یکی از دوازده سبط یعقوب.
نام پسر سومین یعقوب است از لیئه و جهت نامیده شدنش به این اسم این بود که گفت الآن شوهرم با من قرین خواهد شد (پیدایش).
علی الجملة لاوی و برادر وی شمعون بودند که انتقام خواهر خود دینه را کشیدند (پیدایش).
از این جهت یعقوب ایشان را توبیخ و ملامت کرد (پیدایش).
لکن چون اولاد لاوی در مورد گوسالۀ طلائی، از برای خداوند غیرت کشیدند؛ بدان واسطه آن ملامت به برکت تبدیل یافت (خروج).
لاوی سه پسر تولید کرد جرشون و قهات و مراری و در مصر جهان را بدرود گفت در حالی که ١٣٧ سال از عمرش گذشته بود (خروج).
(قاموس کتاب مقدس).
صاحب قاموس الاعلام گوید:
سومین پسر یعقوب و از «لیا» زاده بود و ١٣٧ سال از ٢١١٧ تا ١٩٨٠ و بروایتی از ١٧٤٨ تا ١٦١١ ق.م. بزیست.
وی جد اعلای موسی و هارون است و در میان موسویان ریاست روحانی با اولاد لاوی است ...
حمدالله مستوفی گوید:
لاوی نیای سوم موسی است بدینگونه:
موسی بن عمران بن مماث بن لاوی بن یعقوب.
(تاریخ گزیده).

شنبه 8 خرداد 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

زبیدة. [ زُ ب َ دَ ] (اِخ)
نام زن هارون الرشید که دختر جعفر بن منصور است.
زن هارون الرشید عباسی بوده است.
و زِرِکلی آرد:
زبیدة دختر جعفر بن منصور مکنی به ام جعفر همسر هارون الرشید و دخترعم او است. وی از زنان فاضل و مشهور است از خاندان هاشمی عباسی. نام زبیدة، امة العزیز است اما بیشتر او را با همین لقب «زبیده» میشناسند. گویند، منصور (جد زبیده) با او در کودکیش بازی میکرد و او را میرقصانید و میگفت: «یا زبیده، انت زبیده» و از این روی بنام زبیده شهرت یافت. در مکه چشمۀ آبیست به نام زبیده، این آب را زبیده از دورترین نقطۀ وادی نعمان واقع در شرق مکه بدان چشمه آورده است و برای این منظور چند قنات در راه مکه بوجود آورده است و لذا این چشمه را بنام او «عین زبیده» خوانند. بسال ١٦٥ ه.ق. هارون، زبیده را بهمسری گرفت و چون وفات یافت و فرزندش محمد امین نیز بقتل رسید، زبیدة از طرف یاران مأمون در فشار قرار گرفت و نامه ای متضمن شکایت و حکایت حال به مأمون نگاشت. مأمون را بر او مهر بجنبید و در دارالخلافة برای او کوشکی بساخت و غلامان و کنیزان فراوان در خدمت او بگماشت. زبیده را ثروتی سرشار بود، حریری در یکی از مقامات خود آرد:
«و لو حبتک شیرین بجمالها و زبیدة بمالها».
ابن تغری بردی گوید:
زبیده دیندارترین و اصیل ترین و زیباترین و عفیف ترین و نام دارترین زنان عصر خود است.
ابن جبیر در ضمن سخنان خود دربارۀ راه حج گوید:
این همه ساختمانها، برکه ها، چاهها و منازلی که از بغداد تا مکه همه جا بچشم میخورد از آثار زبیده بنت جعفر است، او در همه دوران زندگی خود در پی این گونه خدمات بوده و بویژه در راه مکه خانه ها و آثار سودمند از خود بر جای گذارده که پس از وفات او تاکنون نیز همه زائران خانۀ خدا از آنها برخوردارند و اگر این اقدامات در این راه نمیشد و این آثار بوجود نمی آمد این راه متروک میگردید.
زبیده بتاریخ ١٢٦ ه.ق. / ٨٣١ م. به بغداد درگذشت.
و در الدُّرُّ المنثور آمده:
داستان به حج رفتن زبیده مشهور است و دربارۀ مخارج فراوانی که برای ایجاد بناها و آثار خیریه صرف می کرد داستانها گویند که پاره ای از آنها را جز بر گزاف حمل نتوان کرد، از آن جمله این که گویند:
زبیده آب دجله را به عرفات و از آنجا به مکه آورد و در دسترس مردم مکه قرار داد. این سخن گزافی بزرگ است، زیرا آبی که زبیده به مکه برد از دجله نیست.
و مینورسکی آرد:
روایتی که در کتاب نزهة القلوب آمده و بنای تبریز را به سال ١٧٥ ه.ق. /٧٩١ م. بزبیدة زن خلیفه هارون الرشید نسبت داده شاید از اینجا ناشی شده است که پس از مصادرۀ املاک امویان، «ورثان» از اعمال آذربایجان در کنار رود ارس، به زبیدة رسید.

یک شنبه 8 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

در کتاب مُروج الذَّهَب

تألیف مسعودی

قرن 4 ه.ق.

ج 3 ص 435

... و ضرب الدّهر ضربانه

فاتّصل «يحيى بن أکثم»

بـ«المأمون»

و نادمه،

و رخَّص له في أمور كثيرة،

فقال له يوماً:

يا أبا محمّد،

مَنِ الّذي يقول:

قاضٍ يرى الحدّ في الزّناء، و لا

يرى على من يلوط من باس‏

[قال:

أما تعرف يا أمير المؤمنين من قاله؟

قال:

لا.

قال:

يقوله الفاجر «أحمد بن أبي نعيم»

الّذي يقول:]

ما أحسب الجور ينقضي و على الـ

أمّة وال من آل عبّاس‏

فأطرق المأمون خجلا ساعة،

ثم رفع رأسه

و قال:

ينفى ابن أبي نعيم

إلى السّند ...

جمعه 22 آبان 1394برچسب:حُمَيْد بن قَحْطَبَة, :: :: نويسنده : علی

حُمَيْد بن قَحْطَبَة (000 - 159 ه.ق. 000 - 776 م.) حميد بن قحطبة بن شبيب الطائي:
أمير، من القادة الشجعان. ولي إمرة «مصر» سنة 143 ه.ق.، ثم إمرة «الجزيرة». و وجه لغزو «أرمينية» سنة 148 ه.ق.، و لغزو «كابل» سنة 152 ه.ق.، ثم جعل أميرا على «خراسان» فأقام إلى أن مات فيها.
منبع: الأعلام زِرِکليّ ج 2 ص 283

سه شنبه 19 آبان 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

رِدَّة. [ رِد دَ ] (ع اِمص) برگشتگی از دین و جز آن. اسم است از ارتداد. اسم مصدر ارتداد بکسر راء است ولی معمولاً به فتح تلفظ کنند.

|| پری پستان از شیر پیش از زادن.

|| دوباره آب خوردن شتران.

|| درآمدگی زنخ.

|| (اِ) آواز کوه. صدا یا انعکاس آواز کوه.

- اهل الرِدَّة:
اهل رِدَّه.
مردمان مرتدّ و ملحد و بی دین.
چون پیامبر (ص) درگذشت جماعتی کثیر از عرب مرتدّ شدند و از مسلمانی بازگشتند و گفتند: او اگر پیامبر بودی نمردی. و زکوة بازگرفتند و ابوبکر به رأی خویش بی رأی احدی از صحابه با آنان جنگها داد، بعضی را بکشتند و برخی را اسیر کردند و آنکه باز زکوة و اسلام پذیرفت از قتل و اسارت مصون ماند این مرتدّان را اهل رِدَّه نامند.

أَبُو حَمْزَة الثُّمالي

(000 - 150 ه.ق. 000 - 767 م.)

ثابت بن دينار
الثمالي
الأزدي بالولاء،
أبو حمزة:

من رجال الحديث

الثقات عند الإمامية.

و روى عنه بعض أهل السنّة.

و هو من أهل الكوفة.

قتل ثلاثة من أولاده

مع «زيد بن علي بن الحسين».

و كان الرضا (علي بن موسى) يقول:

هو لقمان زمانه.

و كان أبوه مولى للمهلب بن أبي صفرة.

له كتاب في «تفسير القرآن»

و كتاب «الزهد»

و كتاب «النوادر».

جمعه 23 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

حُذَيْفَة بن اليمَان

(000 - 36 ه.ق. 000 - 656 م.)

حذيفة بن حسل بن جابر
العبسيّ،
أبو عبد الله،
و اليمان لقب حسل:
صحابي، من الولاة الشجعان الفاتحين.
كان صاحب سر النبيّ صلّى الله عليه و سلّم في المنافقين، لم يعلمهم أحد غيره. و لما ولي عمر سأله:
أ في عمالي أحد من المنافقين؟
فقال:
نعم، واحد.
قال:
من هو؟
قال:
لا أذكره.
و حدث حذيفة بهذا الحديث بعد حين فقال:
و قد عزله عمر كأنما دل عليه.
و كان عمر إذا مات ميت يسأل عن حذيفة،
فان حضر الصلاة عليه صلى عليه عمر،
و إلا لم يصلّ عليه.
و ولاه عمر على المدائن (بفارس)
و كانت عادته إذا استعمل عاملا كتب في عهده
«و قد بعثت فلانا و أمرته بكذا»
فلما استعمل حذيفة كتب في عهده
«اسمعوا له و أطيعوه، و أعطوه ما سألكم»
فلما قدم المدائن استقبله الدهاقين،
فقرأ عهده.
فقالوا:
سلنا ما شئت،
فطلب ما يكفيه من القوت.
و أقام بينهم فأصلح بلادهم.
و هاجم نهاوند (سنة 22 ه.ق.)
فصالحه صاحبها على مال يؤديه في كل سنة.
و غزا الدينور،
و ماه سندان،
فافتتحهما عنوة
(و كان سعد بن أبي وقاص
قد فتحهما و نقضتا العهد)
ثم غزا همذان و الري،
فافتتحهما عنوة.
و استقدمه عمر إلى المدينة،
فلما قرب وصوله اعترضه عمر في ظاهرها،
فرآه على الحال التي خرج بها،
فعانقه و سرّ بعفته.
ثم أعاده إلى المدائن،
فتوفي فيها.
له في كتب الحديث 225 حديثا.

جمعه 23 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

حذیفة.

[ ح ُ ذَ ف َ ]
(اِخ)

ابن الیمان حسل بن جابر العبسی القناطیری، مکنی به ابی عبدالله. صحابی است. بعضی نام پدر او را حسل و برخی حسیل بن جابر بن عمرو گفته اند. و گروهی گویند لقب جد او جروة بن الحرث است. و چون به قناطر که موضعی نزدیک کوفه است منزل کرد او را قناطیری نیز میخوانند. او با پدر خویش به مدینه شد و رسول اکرم او را مخیّر فرمود تا در زمرۀ مهاجرین یا عداد انصار درآید و او انصاری بودن را اختیار کرد. و کاتب حرص نخیلات بود.
وی رازدار رسول (ص) بود و حضرت اسماء منافقین صحابه را بدو ابراز فرمود. و آنگاه که دور خلاف به عُمر رسید از وی درخواست تا نام های منافقین بدو افشا کند و او از قبول خواهش عمر سر باززد. و عمر تنها هرگاه حذیفه بر جنازۀ یکی از اصحاب حاضر نمیآمد درمی یافت که وی از منافقین بوده است و از اینرو او نیز حضور نمی یافت.
او در جنگ نهاوند پس از کشته شدن نعمان بن مقرن لواء جیش مسلمانان را بدست گرفت و همدان و ری و دینور را وی بگشود و در فتح جزیره نیز شرکت داشت و از طرف عمر به حکمرانی نصیبین منصوب گشت. و بواسطۀ کمال امانت که داشت عمر به تمام ممالک مفتوحه فرمان کرد که حذیفه هر چیز و هر مقدار که بخواهد به وی دهند، لکن او تنها به معاش روزانۀ خود و علیق اسپ خویش قناعت ورزید. و آنگاه که به مقر خلافت بازگشت عمر او را در آغوش گرفت و گفت تو برادر من و من برادر تو باشم.
و در کشف المحجوب هجویری آمده است که وی از اصحاب حرب الصفة بوده است وهم گویند که او برخی از اسرار رسول را به حسن بصری آموخت و نیکوئی وعظ و تذکیر حسن از آن اسرار باشد:

گفت زآن فصلی حذیفه با حسن
تا بدان شد وعظ و تذکیرش حسن
مولوی

وفات وی چهل روز پس از قتل عثمان بود. و مدفن وی به مداین در پای ایوان است. در سال ١٩٣٣ م. چون قبری که بنام حذیفه است و مزار مردم میباشد در کنار دجله مورد تعرض امواج آب قرار گرفته آن قبر را بداخل خشکی نزدیک قبرستان منتقل کرده وساختمانی برای آن ساختند.
حمدالله مستوفی آرد:
و بطرف شرقی [ شرقی کوفه ] مقام یونس پیغمبر است و مشهد حذیفة بن الیمان مصاحب رسول (ص) ... (نزهةالقلوب).
رجوع به حبیب السیر و عقدالفرید و عیون الاخبار ابن قتیبة و تاریخ جهانگشا و زرکلی و فهرست المصاحف و البیان و التبیین و امتاع الاسماع و الجماهر بیرونی و جوالیقی  و الاصابه و تهذیب التهذیب و فهرست مجمل التواریخ و القصص شود.



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 105
بازدید دیروز : 214
بازدید هفته : 2811
بازدید ماه : 2307
بازدید کل : 108592
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content