یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
شنبه 25 شهريور 1396برچسب:البحتري, :: :: نويسنده : علی

 البُحْتُري
(206 - 284 ه.ق. 821 - 898 م.)
الوليد بن عبيد بن يحيى الطائي،
أبو عبادة البحتري:

شاعر كبير،
يقال لشعره «سلاسل الذهب».
و هو أحد الثلاثة الذين كانوا أشعر أبناء عصرهم:
المتنبي،
و أبو تمام،
و البحتري.
قيل لأبي العلاء المعري:
أي الثلاثة أشعر؟
فقال:
المتنبي و أبو تمام حكيمان، و إنما الشاعر البحتري.
ولد بمنبج (بين حلب و الفرات)
و رحل إلى العراق،
فاتصل بجماعة من الخلفاء
أولهم المتوكل العباسي،
ثم عاد إلى الشام،
و توفي بمنبج.
له «ديوان شعر- ط»
و كتاب «الحماسة- ط»
على مثال حماسة أبي تمام.
و للآمدي «الموازنة بين أبي تمام و البحتري- ط»
و للمعري «عبث الوليد- ط»
في تصحيح نسخة وقعت له من ديوانه.
و لعبد السلام رستم «طيف الوليد أو حياة البحتري- ط»
و لرفيق فاخوري «البحتري- ط»
و لحنا نمر،
و لمحمد صبري «أبو عبادة البحتري- ط»
و لجرجس كنعان «البحتري، درس و تحليل- ط»
و كلها رسائل،
و فيها ما يحسن الرجوع إليه. [1]

[1]
وفيات الأعيان 2: 175
و معاهد 2: 234
و الشريشي 1: 36
و تاريخ بغداد 13: 446
و مفتاح السعادة 1: 193
و 83 HUART
و المنتظم 6: 11 و فيه:
وفاته سنة 285
و يقول مرجوليوث A.S MARGOLIOUTH في دائرة المعارف الإسلامية 3: 365 - 368 إن النقاد الغربيين يرون البحتري أقل فطنة من المتنبي و أوفر شاعرية من أبي تمام. و في كتاب العرب و الروم 352 لفازيليف، بعض ما ورد في شعر البحتري من الإشارات إلى حروب الروم.

شنبه 25 شهريور 1396برچسب:بحتری, :: :: نويسنده : علی

بُـحـتُـری.
[ ب ُ ت ُ ]
(اِخ)

ابوعباده. ولید بن عبید طائی متوفی بسال ٢٨٤ ه.ق. او راست دیوانی معروف که ابوبکر صولی و علی بن حمزۀ اصفهانی آن را مرتب کرده اند، اولی بر حروف و دومی بر اقسام. او بسال ٢٠٥ ه.ق. در یکی از قراء مَـنبِـج حلب تولد یافت و پس از تحصیل و کسب علوم به عراق مهاجرت کرد و مدتی در بغداد زیست و متوکل علی الله خلیفه و فتح بن خاقان را مدح گفت، پس به شام بازگشت. او پیشرفت خود را در نتیجۀ تشویق ابوتمام شاعر میدانسته است. بحتری دراواخر عمر به منبج بازگشت و در همانجا بسال ٢٨٤ ه.ق. درگذشت. برخی نیز مرگ او را در حلب دانسته اند. بعد از مرگش، اشعار او را ابوبکر صولی جمع آوری نمود و بر طبق حروف هجائی مرتب ساخت. آثار او عبارت است از حماسه ای که برای فتح بن خاقان جمع آوری نموده و در آن اشعار پانصد شاعر را توان دید، و دیوان بحتری که بچاپ رسیده است. (از معجم المطبوعات).
بحتری قصیده ای در مدح ایرانیان در باب مدائن دارد که بسیار فصیح و باشکوه است و ترجمۀ آن نیز هست و در امثال و حکم اصل قصیده و ترجمۀ آن نقل شده. (امثال و حکم ص ١٥٤٢ و١٦٧٧). و رجوع به اعلام زرکلی و التفهیم و ایران باستان پیرنیا و سبک شناسی بهار و فهرست اعلام العقد الفرید و ضحی الاسلام و تتمۀ صوان الحکمة و تاریخ بیهقی و قاموس الاعلام ترکی و ابن خلّکان و آثار الباقیۀ بیرونی و الجماهر بیرونی و فهرست اعلام خاندان نوبختی اقبال و مافروخی و شدّ الازار و تاریخ الخلفاء و معجم الادباء و المعرب جوالیقی و ایران در زمان ساسانیان و نزهةالقلوب و لباب الالباب شود.

بخوان هر دو دیوان من تا ببینی
یکی گشته با عنصری بُحتُری را
ن
اصرخسرو

پنج شنبه 23 شهريور 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

أباطيل أنمقها و أكاذيب ألفقهاء

أبو إسحاق إبراهيم‏ بن‏ هلال‏ الصابئ صاحب الرسائل المشهورة و النظم البديع، كان كاتب الإنشاء ببغداد عن الخليفة و عن «عز الدولة بن بويه الديلمي» تقلد ديوان الرسائل و له كل شي‏ء حسن من المنظوم و المنثور توفي سنة 384 ه.ق. ببغداد و عمره إحدى و سبعون سنة.

قيل
إن صديقا له دخل عليه
فرآه في شغل شاغل
من التعليق و التسويد و التبييض
فسأله عما يعمل
فقال:

أباطيل أنمقها و أكاذيب ألفقهاء.

پنج شنبه 23 شهريور 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

أبواسحق صابی

صابی.
(اِخ)

ابراهیم بن هلال بن ابراهیم بن زهرون، مکنی به ابی اسحاق. وی از بزرگان کتاب و بلغای آنان است. گویند که خلفا و پادشاهان وقت و وزرا بارها به حیلت وتمنی و نوید از وی درخواستند تا اسلام پذیرد و وی ابا کرد. و عزالدوله بختیار بدو وعده داد که اگر مسلمانی گیرد وزارت خویش بدو دهد لیکن خدا وی را هدایت نفرمود. صابی با مسلمانان معاشرتی نیکو داشت و بزرگان را به بهترین وجه خدمت میکرد و ماه رمضان را با روزه به سر میبرد و قرآن را نیکو از بر داشت. از ابومنصور سعید بن احمد بریدی در بخارا شنیدم که ابواسحاق در کیش خود سخت متعصب و پارسا و پاکدامن بود و او گوید:

حمتني لذّتي رتب المعالي
و ضنّي بالمروءة و الوقار ...

ابونصر سهل بن مرزبان حدیث کند که:
روزی صابی بر خوان مُهَلَّبی حاضر شد و در آن باقلا بود و وی نخورد، چه باقلا در کیش آنان حرام بود. مهلبی گفت: خنکی بگذار و با ما از این باقلا بخور! گفت: ایها الوزیر نخواهم که خدا را در مأکولی نافرمانی کنم. مهلبی این کلام را نیکو شمرد.
وی در روزگار عَضُدُالدولة به نکبتی سخت درافتاد. ابومنصور سعید بن احمد بریدی و ابوطاهر محمد بن عبدالصمد کاتب، حدیث کنند که از قویترین اسباب تغییر عضدالدوله بر صابی فصلی از کتابی بود که از جانب الطائع خلیفۀ عباسی دربارۀ بختیار انشاد کرد که گوید:

«و قد جدد له امیرالمؤمنین مع هذه المساعی السوابق. و المعالی السوامق التی تلزم کل دان و قاص، و عام و خاص، ان یعرف له حق ما کرم به منها و یتزحزح عن رتبة المماثلة فیها».

عضدالدوله آن را در دل داشت و چون بر بغداد و عراق استیلا یافت ابواسحاق را مأمور تألیف کتابی در تاریخ خاندان دیلمی کرد و او به نوشتن کتاب «التاجي» پرداخت و در آن رنج بسیار برد، مگر عضدالدوله راخبر دادند که یکی از دوستان صابی نزد وی رفته و او را به کار تألیف دیده و از آنچه مینوشته پرسیده، وی در پاسخ گفته است: اباطیلی میبافم و دروغهایی فراهم میکنم. عضدالدوله از شنیدن این خبر بهم برآمد و کینۀ دیرینۀ وی بجوشید و بفرمود تا او را به زیر پای پیل افکنند. نصر بن هارون و مطهر بن عبدالله و عبدالعزیز بن یوسف زمین ببوسیدند و شفاعت کردند تا عضدالدوله از کشتن وی درگذشت و به زندانی ساختن و مصادرۀ اموال وی اکتفا کرد. و تا پایان عهد عضدالدوله در زندان بود.
صاحب بن عبّاد وی را بسیار دوست میداشت و میان این دو نامه ها مبادله گشته و صاحب بسیار میگفت که بلغای جهان چهار کسند، استاذ ابن عمید و ابوالقاسم عبدالعزیز بن یوسف و ابواسحاق صابی و اگر بخواهم چهارمین را خواهم گفت و مقصود وی خود او بود. ثعالبی گوید: در ترجیح صاحب و صابی بر یکدیگر سخن بسیار گفته اند، گزیده تر سخن که شنیده ام این است: صاحب چنانکه خود میخواست مینوشت و صابی چنانکه از او میخواستند و میان این دو فرق بسیار است و پس از این دو تن چرخ فصاحت و بلاغت بازایستاد.
(از یتیمة الدهر ثعالبی).
ابن خلکان در نسب وی گوید: ابراهیم بن هلال بن ابراهیم بن زهرون بن حبون الحرانی الصابی. وی به سال ٣٤٩ ه.ق. متقلد دیوان رسائل گشت و به سال ٣٦٧ آزاد شد. و به روز دوشنبه و یا پنجشنبه دوازدهم شوال سال ٣٨٤ ه.ق. به سن هفتادویک سالگی درگذشت. ابن ندیم گوید وی در سیصد و بیست و اندی متولد شد و پیش از سال ٣٨٠ درگذشت و در شونیزیة دفن گردید. و شریف رضی او را به قصیده ای رثا گفت که بعض ابیات آن این است:

أ علمت من حملوا علی الاعواد؟
أ رأیت کیف خبا ضیاء النادی؟ ...

و چون مردم وی را سرزنش کردند که شریفی چگونه صابی را رثا گوید؟ گفت: فضل او را گفته ام.
ابن ندیم گوید:
او راست:
دیوان شعر.
کتاب دیوان رسائل در هزار برگ.
کتاب مراسلات الشریف رضی.
کتاب اخبار اهله و ولد ابنه.
کتاب دولة بنی بویه که به تاجی معروف است.
اندکی از نثر و نظم صابی در یتیمة الدهر ج ٢ ص ٢٦ آمده است و امیر شکیب ارسلان به سال ١٨٩٨ م. جزء اول کتابی را به نام المختار من رسائل ابی اسحاق الصابی منتشر ساخت.
در اشعار پارسی نام صابی و توصیف رسائل و ادب وی فراوان است:

ادب صاحب پیش ادب تو هذر ست
نامۀ صابی با نامۀ تو خوار و سئیم
فرخی

ای بر به هنرمندی از صاحب و از صابی
وی به به جوانمردی از حاتم و از افشین
سوزنی

جان و روان صاحب و صابی به پیش تو ست
این تیره از بنانت و آن عاجز از بیان
کمال بخاری
(از لباب الالباب)

نیست پیش قلمش طبع سخنگوی فصیح
هست وقت سخنش صابی و عتبی مفحم
ادیب صابر (از لباب الالباب)

اشعار صاحب در مقابلۀ اشعار تازی او بازی بودی و صابی در حضرت او به وقت اظهار آثار دانش صبی نمودی. (لباب الالباب).
صاحب عباد را با او امکان عناد نبودی و صابی در خدمت او صبی نمودی. (لباب الالباب).
و صاحب و صابی در دیوان معاملت پیش او یکی صبی و دیگر باقل . (لباب الالباب).

چهار شنبه 22 شهريور 1396برچسب:مقاییس, :: :: نويسنده : علی

مقاییس.
[ م َ ]
(ع اِ)
ج ِ مقیاس [مقدار و اندازه، ملاک و معیار، آنچه بدان اندازه کنند.].
مقیاسها

در همّت تو کس نرسد ، زآن که مُحال ست
پیمودن آن پایه مقاییسِ هِمَم را
انوری

باید که او را مکارم اخلاق و محامد اوصاف و مقاییسِ سیاست و قوانین ریاست ... تفهیم و تقدیم کنی.
(سندبادنامه ـ محمد بن علی ظهیری سمرقندی).
و رجوع به مقیاس شود.

 

 

 

چهار شنبه 22 شهريور 1396برچسب:طُـــرَیحی,مجمع البحرین, :: :: نويسنده : علی

 الـطُّــرَيــحــي
(979 - 1085 ه.ق. 1571 - 1674 م.)
فخر الدين بن محمد
بن علي بن أحمد بن طريح الرمّاحي النجفي:
من علماء الإمامية.
له «مجمع البحرين و مطلع النيرين - ط» في تفسير غريب القرآن و الحديث،
و «المنتخب في جمع المراثي و الخطب - ط»
و «غريب الحديث»
و «جامع المقال فيما يتعلق بأحوال الحديث و الرجال - ط»
و «كشف غوامض القرآن»
و «جواهر المطالب في فضائل علي بن أبي طالب»
و «مراثي الحسين»
و «نزهة الخاطر و سرور الناظر - خ»
مصوّر في مكتبة جامعة الرياض (الفيلم 92) 211 ورقة في بيان لغات القرآن،
و غير ذلك.
توفي في الرمّاحية و نقل إلى النجف. [1]

[1]
روضات الجنات 510
و مجلة المجمع العلمي العربيّ 22: 503
و الذريعة 5: 73
و هو في هدية العارفين 1: 432 «فخر الدين، طرح بن محمد» خطأ.

فیروزآبادی.
(اِخ)
محمد بن یعقوب بن ابراهیم بن عمر فیروزآبادی. از ائمۀ لغت و ادب. در یکی از توابع شیراز به نام فیروزآباد متولد شد و سپس به عراق و شام و روم و هند و مصر سفر کرد و قاضی زبید شد و در زمان خود مرجع علم لغت و حدیث و تفسیر گردید و اشتهار بسیار یافت. و در شهر زبید به سال ٨١٦ ه.ق / ١٤١٣ م. درگذشت. معروفترین کتاب او «قاموس المحیط» است در چهار جزء، و دیگر «بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز» در دو مجلد، «نزهة الاذهان فی تاریخ اصبهان»، «الدرر الغوالی فی الأحادیث العوالی»، «الجلیس الانیس فی اسماء الخندریس»، «سفر السعادة» درحدیث و سیرۀ نبوی، «البلغة فی تراجم ائمة النحو و اللغة»، «تجبر الموشین فی ما یقال بالسین و الشین»، «المثلث المتفق المعنی»، «الاشارات الی ما فی کتب اللغة من الاسماء و الاماکن و اللغات». (از اعلام زِرِکليّ).

چهار شنبه 22 شهريور 1396برچسب:ابن منظور, :: :: نويسنده : علی

ابن منظور.
[ اِ ن ُ م َ ]
(اِخ)

جمال الدین ابوالفضل محمد بن مکرم بن علی الانصاری الخزرجی الافریقی المصری.
مولد او ٦٣٠ ه.ق. و از ابن المقیر و غیر او حدیث شنوده و روایت کرده است و بسیاری از مطولات نحو و جز آن را اختصار کرده مانند اغانی و عقد و ذخیره و مفردات ابن بیطار. و گویند اختصارات او نزدیک پانصد مجلد است. و به تمام عمر در خدمت دیوان انشاء بوده است و سبکی و ذهبی از او روایت دارند. ذهبی گوید در احادیث عوالی ابن منظور متفرد است و او عارف به نحو و لغت و تاریخ و کتابت بود و تاریخ دمشق را در ربع قطر آن مختصر کرده است. و او مذهب تشیع داشت خالی از تعصب و رفض و معروفترین کتاب او «لسان العرب» در لغت است و در آن کتاب میان تهذیب و محکم و صحاح و حواشی آن و جمهره و نهایه جمع کرده است و این کتاب در شش مجلد سطبراست و وی به سال ٧١١ به ماه شعبان درگذشت. (از روضات). و صاحب کشف الظنون مرگ او را در سال ٧١٦ گفته است.

ابن فارس. [مؤلّف کتاب معجم مقاییس الّلغة ]
[ اِ ن ُ رِ ]
(اِخ)
ابوالحسن یا ابوالحسین احمد بن فارس بن زکریّا بن محمّد بن حبیب الرّازیّ اللّغویّ.
در اقسام علوم خاصّه در لغت امام بود و کتاب مجمل او در لغت عرب با همۀ اختصار حاوی فوائد جَمّه است.
او اصلاً از مردم ری بود و به قزوین علم و ادب فراگرفت و نوبتی نیز به زیارت خانه شد و در آنجا باز به کسب معرفت و دانش پرداخت. گذشته از اساتید دیگر از پدر خویش هم استفادات بسیار کرده است. یکی از شاگردان او «بدیع الزّمان همدانیّ» معروف است و «حریریّ» صاحب مقامات اسلوب خویش از رسائل انیقۀ او اقتباس کرده است. «فخرالدّولۀ دیلمیّ» وی را به ری خواند و تربیت فرزند خویش «مجدالدّولة» بدو گذاشت. «صاحب بن عَبّاد» خود را رهین دانش و فضل "ابن فارس" میداند. تألیفات او از تغلیط و اشتباه خالی است و با ایرانی بودن از «شعوبیّة» بیزار و با آنان مخالف است. او به سخا مشهور بوده است و اشعار رائقه و رسائل بدیعۀ او مطبوع اهل ادب است. علاوه بر «مجمل اللّغة» که مرتّب بر حروف است کتب ذیل از اوست:

الصّاحبی فی فقه اللّغة،
سنن العرب فی کلامها،
کتاب الثّلاثة،
کتاب أوجز السّیر لخیر البشر،
کتاب ذمّ الخطاء فی الشّعر،
کتاب الاتباع و المزاوجة،
کتاب النّیروز،
کتاب اللّامات،
کتاب حلیة الفقهاء.

وفات او در٣٩٠ ه.ق. به ری بوده و مدفن او مقابل مشهد «قاضی علیّ بن عبدالعزیز جرجانیّ» است. نیز گویند وفات او در ٣٩٧ و مدفن او به محمّدیّة است.
و «ابن النّدیم» در الفهرست نام ابن فارسی را میبرد و کتابی بنام «کتاب الحماسة» بدو نسبت میکند.

***

ابن فارس
(329 - 395 ه.ق. 941 - 1004 م.)
أحمد بن فارس بن زكريا القزويني الرازيّ، أبو الحسين:
من أئمة اللغة و الأدب.
قرأ عليه البديع الهمذاني و الصاحب ابن عباد و غيرهما من أعيان البيان.
أصله من قزوين،
و أقام مدة في همذان،
ثم انتقل إلى الريّ فتوفي فيها، و إليها نسبته.
من تصانيفه
«مقاييس اللغة - ط»
ستة أجزاء،
و «المجمل - خ»
طبع منه جزء صغير،
و «الصاحبيّ - ط»
في علم العربية، ألفه لخزانة الصاحب ابن عباد،
و «جامع التأويل»
في تفسير القرآن، أربع مجلدات،
و «النيروز - ط»
في نوادر المخطوطات،
و «الإتباع و المزاوجة - ط»
و «الحماسة المحدثة»
و «الفصيح»
و «تمام الفصيح»
و «متخير الألفاظ - ط»
و «ذمّ الخطأ في الشعر - ط»
و «اللّامات - ط»
و «أوجز السير لخير البشر - ط»
في 8 صفحات،
و «كتاب الثلاثة - خ»
في الكلمات المكونة من ثلاثة حروف متماثلة،
و له شعر حسن.[1]

***

[1]
ابن خلكان 1: 35
و الأنباري 392 و
اليتيمة 3: 214
و آداب اللغة 2:
309 و مجلة مجمع العلمي 22: 501
و محمد بن شنب في دائرة المعارف الإسلامية 1: 247
و في «كتابخانه دانشگاه تهران، جلد دوم 448، وصف لمخطوطة من «مجمل اللغة» كتبت سنة 479 و هي مما أهدي إلى مكتبة جامعة طهران.

یک شنبه 19 شهريور 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مَسّ.
[ م َس س ]
(ع مص)

بسودن.
لمس کردن و بسودن با دست بدون حایل و مانع شدن، و دست زدن و آزمودن و نعت فاعلی آن ماسّ است.
و گویند «لمس» مختصّ دست است و «مسّ» عامّ است در مورد دست و دیگر اعضای بدن.
جس.
اجتساس.
ببسودن.
ببسائیدن.
سودن.
سائیدن.
لمس.
مالیدن.
برمجیدن.
برمچیدن.
مَسیس.
مِسّیسی.
و رجوع به مسیس و مسیسی شود.

|| رسیدن و اصابت کردن:
مسّ الماء الجسد; آب به جسد رسید، و از آن جمله است آیۀ

«لن تمسَّنا النّار إلّا أیّاماً معدودةً».
(قرآن ٨٠/٢).

نیز گویند:
مسّه الکبر و المرض و العذاب;
یعنی بر او رسید و او را دریافت بزرگسالی و بیماری و عذاب.

|| دیوانه شدن، و فعل آن به صورت مجهول به کار رود.
مجنون گشتن.

|| قریب و نزدیک شدن نسب کسی باکسی،
گویند:
مسّت بک رحم فلان;
یعنی نسبش با نسب تو قریب است و بین شما قرابت و خویشی نزدیک است.

|| سخت نیازمند گردیدن،
گویند:
مسّت الیه الحاجة;
یعنی سخت نیازمند گردید.

مسّت الحاجة اسًلی کذا;
نیاز و حاجت وادار به فلان امر کرد.

|| آرمیدن با زن.
جماع کردن.

- مسّ بشهوة; آن است که به قلب میل کند و از آن لذّت برد، و در زنان فقط همین است، امّا در مردان، برخی عقیده دارند که به نعوظ یا افزون گشتن نعوظ است.
(از تعریفات جرجانی).



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 68
بازدید هفته : 87
بازدید ماه : 1740
بازدید کل : 105778
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content