یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
شنبه 31 مرداد 1394برچسب:لوّاحة, :: :: نويسنده : علی

لواحة.

[ ل َو وا ح َ ]
(ع ص)
سخت رنگ روی گرداننده و سیاه کننده.
(منتخب اللغات)

و ما اءَدراک ما سقر.
لاتبقی و لاتذر.
لواحة للبشر.

لواح.

[ ل ُ ]
(ع مص)
تشنه شدن.
(تاج المصادر).

لوح.
لؤوح.
(منتهی الارب ).

جمعه 30 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 زَيْد بن عليّ

(79 - 122 ه.ق. 698 - 740 م.)

زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب:

الإمام،
أبو الحسين
العلويّ الهاشمي القرشي.
و يقال له «زيد الشهيد»
عدّه الجاحظ من خطباء بني هاشم.
و قال أبو حنيفة:
ما رأيت في زمانه
أفقه منه
و لا أسرع جوابا
و لا أبين قولا.
كانت إقامته بالكوفة،
و قرأ على
واصل بن عطاء (رأس المعتزلة)
و اقتبس منه علم الاعتزال.
و أشخص إلى الشام،
فضيق عليه هشام بن عبد الملك،
و حبسه
خمسة أشهر.
و عاد إلى العراق
ثم إلى المدينة،
فلحق به بعض أهل الكوفة
يحرضونه على قتال الأمويين،
و رجعوا به إلى الكوفة
سنة 120 ه.ق.،
فبايعه
أربعون ألفا
على الدعوة إلى
الكتاب و السنة،
و جهاد الظالمين،
و الدفع عن المستضعفين،
و إعطاء المحرومين،
و العدل في قسمة الفي‏ء،
ورد المظالم،
و نصر أهل البيت.
و كان العامل على العراق يومئذ
يوسف بن عمر الثقفي،
فكتب إلى
الحكم بن الصلت
و هو في الكوفة
أن يقاتل زيدا،
ففعل.
و نشبت معارك
انتهت بمقتل زيد،
في الكوفة،
و حمل رأسه إلى الشام
فنصب على باب دمشق.
ثم أرسل إلى المدينة
فنصب عند قبر النبي صلّى الله عليه و سلم
يوما و ليلة،
و حمل إلى مصر فنصب بالجامع،
فسرقه أهل مصر و دفنوه.
و وقف المجمع العلمي
في ميلانو
مؤخرا على
«مجموع في الفقه - ط»
رواه أبو خالد الواسطي
عن زيد بن علي،
فإن صحت النسبة
كان هذا الكتاب
أول كتاب دوّن في الفقه الإسلامي،
و مثله «تفسير غريب القرآن - خ»
و لا بد من التثبت من صحة نسبته إليه.
و إلى صاحب الترجمة نسبة الطوائف
«الزيدية»
و لإبراهيم ابن محمد الثقفي
المتوفى سنة 283 كتاب
«أخبار زيد بن علي»
و مثله للجلودي.
و مثله أيضا لابن بابويه القمي.

أَبُو حَمْزَة الثُّمالي

(000 - 150 ه.ق. 000 - 767 م.)

ثابت بن دينار
الثمالي
الأزدي بالولاء،
أبو حمزة:

من رجال الحديث

الثقات عند الإمامية.

و روى عنه بعض أهل السنّة.

و هو من أهل الكوفة.

قتل ثلاثة من أولاده

مع «زيد بن علي بن الحسين».

و كان الرضا (علي بن موسى) يقول:

هو لقمان زمانه.

و كان أبوه مولى للمهلب بن أبي صفرة.

له كتاب في «تفسير القرآن»

و كتاب «الزهد»

و كتاب «النوادر».

جمعه 30 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

آنــی تـو کـه حـــالِ دلِ نـالان دانــی

احــوالِ دلِ شـکـسـتـه بــالان دانــی

گر خوانمت از سینهٔ سوزان شنوی

ور دَم نَــزنَــم، زبـــانِ لالان دانــــی

ابوسعید ابوالخیر رحمة الله علیه
قرن 5 ه.ق.

جمعه 30 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

از فراق «شمس دین» افتاده ام در تنگنا
او مسیح روزگار و درد چشمم بی دوا

گر چه درد عشق او خود راحت جان من ست
خونِ جانم گر بریزد او بود صد خونبها

عقلِ آواره شده دوش آمد و حلقه بزد
من بگفتم: کیست بر در؟ باز کن در، اندر آ

گفت: آخر چون درآید؟ خانه تا سر آتش ست
می بسوزد هر دو عالم را ز آتشــهای «لا»

گفتمش: تو غم مخور پا اندرون نِه مَردوار
تا کند پاکت ز هستی هست گردی ز «اجتبا»

عاقبت بینی مکُن تا عاقبت بینی شوی
تا چو «شیر حق» باشی در شجاعت «لا فتی»

تا ببینی هستیت چون از عدم سر برزند
روح مطلق کامکار و «شهسوارِ هل اتی»

جمله عشق و جمله لطف و جمله قدرت جمله دید
گشته در هستی شهید و در عدم او «مرتضی»

آن عدم نامی که هستی موجــها دارد از او
کز نهیب و موج او گردان شده صد آسیا

اندر آن موج اندرآیی چون بپرسندت از این
تو بگویی: صوفیم صوفی بخواند مامضی

از میان شمع بینی برفروزد شمع تو
نور شمعت اندرآمیزد به نور اولیا

مر تو را جایی بَرَد آن موج دریا در فنا
دررُباید جانت را او از سزا و ناسزا

لیک از آسیب جانت وز صفای سینه ات
بی تو داده باغ هستی را بسی نشو و نما

در جهانِ محو باشی هستِ مطلق کامران
در حریمِ محو باشی پیشوا و مقتدا

دیده های کَون در رویت نیارد بنگرید
تا که نجهد دیده اش از شعشعۀ آن کبریا

ناگهان گردی بخیزد زآن سوی محو و فنا
که تو را وهمی نبوده زآن طریقِ ماوَرا

شعله های نور بینی از میان گَردها
محو گردد نور تو از پرتو آن شعله ها

زو فروآ تو ز تخت و سجده ای کن زانکه هست
آن شعاع «شمس دین» و شهریار اصفیا

ور کسی منکر شود اندر جبین او نگر
تا ببینی داغ فرعونی بر آن جا «قد طَغی»

تا نیارد سجده ای بر خاکِ «تبریزِ» صفا
کم نگردد از جبینش داغِ نفرینِ خدا

جمعه 30 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مُــنَــشَّــر.
[ م ُ ن َش ش َ ]
(ع ص)
پریشان و پراکنده. منشّرة. (ناظم الاطباء).
گسترده و نشرداده: ملأ منشّر. (از اقرب الموارد).

 

تنشیر.
[ ت َ ]
(ع مص)
نیک پراکنده کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از آنندراج).
گستردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

 

|| فسون کردن و نشرة نبشتن. (از منتهی الارب).
فسون کردن و افسون نوشتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
یقال: نشّر علیه الرُّقیَة. (از اقرب الموارد).

جمعه 30 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ

الَّذِينَ

يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً

وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً.


بعد از آنكه در آيه قبلى استكبار و خودخواهى كفار بر خداى سبحان و اهانتشان نسبت به اسم كريم و رحمان را ذكر كرد، در اين آيه در مقابلِ آن، رفتار مؤمنين را ذكر میكند كه نه تنها به اسم رحمان اهانت نمیكنند، بلكه خود را بنده رحمان میدانند؛ همان رحمانى كه كفار از لفظ آن گريزان بودند و نفرت داشتند.
در اين آيه دو صفت از صفات ستوده مؤمنين را ذكر كرده، اول اينكه:

الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً

مؤمنين كسانى هستند كه روى زمين با وقار و فروتنى راه میروند

و "هون" به طورى كه راغب گفته به معناى تذلل و تواضع است بنا بر اين، به نظر میرسد كه مقصود از راه رفتن در زمين نيز كنايه از زندگى كردنشان در بين مردم و معاشرتشان با آنان باشد.
پس مؤمنين، هم نسبت به خداى تعالى تواضع و تذلل دارند و هم نسبت به مردم چنينند، چون تواضع آنان مصنوعى نيست، واقعا در اعماق دل، افتادگى و تواضع دارند و چون چنينند ناگزير، نه نسبت به خدا استكبار میورزند و نه در زندگى میخواهند كه بر ديگران استعلاء كنند و بدون حق، ديگران را پایین‏تر از خود بدانند و هرگز براى به دست آوردن عزت موهومى كه در دشمنان خدا میبينند در برابر آنان خضوع و اظهار ذلت نمیكنند. پس خضوع و تذللشان در برابر مؤمنين است نه كفار و دشمنان خدا، البته اين در صورتى است كه به گفته راغب كلمه "هون" به معناى تذلل باشد. و اما اگر آن را به معناى رفق و مدارا بدانيم معناى آيه اين میشود كه: مؤمنين در راه رفتنشان تكبر و تبختر ندارند.
صفت دومى كه براى مؤمنين آورده اين است كه، چون از جاهلان حركات زشتى مشاهده میكنند و يا سخنانى زشت و ناشى از جهل میشنوند، پاسخى سالم میدهند، و به سخنى سالم و خالى از لغو و گناه جواب میگويند، شاهد اينكه كلمه سلام به اين معنا است آيه

لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً

إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً

(بهشتيان در بهشت هيچ سخنى لغو و گناه نمیشنوند،
هر چه میشنوند سلام است و سلام.)

میباشد، پس حاصل و برگشت معناى اين كلمه به اين است كه: بندگان رحمان، جهل جاهلان را با جهل مقابله نمیكنند.
و اين صفت، صفت عباد رحمان در روز است كه در ميان مردمند و اما صفت آنان در شب ...

جمعه 30 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

سَأُصْليهِ سَقَرَ (26) المدّثّر

وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ ؟ (27) المدّثّر

 

ما سَلَكَكُمْ في‏ سَقَرَ ؟ (42) المدّثّر

 

يَوْمَ

يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ

ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ (48) القمر

جمعه 30 مرداد 1394برچسب:سقر, :: :: نويسنده : علی

سَقر.

[ س َ ]
(ع اِ)

مرغ شکاری. (از غیاث).

چرخ که مرغ شکاری است. (آنندراج).

چرغ. (منتهی الارب).

 

|| دوشاب. (منتهی الارب) (آنندراج).

اسم عربی «دوشاب خرما» است و در قانون الادب و تحفۀ حکیم مؤمن به صاد آمده.

 

|| (مص)

سوختن آفتاب روی را و گرمی و اذیّت آن. (منتهی الارب) (آنندراج).

گرمای آفتاب درکسی اثر کردن. (تاج المصادر بیهقی).

 

 

سَقَر.

[ س َ ق َ ]
(ع اِ)

دوزخ. (از غیاث) (دهار) (مهذّب الاسماء) (از منتهی الارب)

پنج شنبه 29 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 و في رواية

أن الرشيد أمر حميد بن مهران الحاجب

بالاستخفاف به علیه السلام

فقال له

إن القوم قد افتتنوا بك بلا حجة

فأريد أن يأكلني هذان الأسدان المصوران

على هذا المسند

فأشار ع إليهما و قال

خذا عدو الله

فأخذاه و أكلاه ثم قالا

و ما الأمر أ نأخذ الرشيد

قال

لا عودا إلى مكانكما

المناقب ج 4 ص 300



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 31
بازدید هفته : 449
بازدید ماه : 1633
بازدید کل : 105671
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content