یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
یک شنبه 15 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

نرون. کلادیوس سزار آگوستوس ژرمانیکوس. امپراطور روم. به سال ٣٧ م. تولد یافت. در سال ٥٤ م. به امپراطوری روم رسید. مردی دیوانه خو و سرکش بود. سه بار قصد کشتن مادر خود کرد و سرانجام به خون مادر دست آلود. به سال ٦٤ م.  شهر رم را به هوس ابلهانه ای در آتش بسوخت و در سال بعد با جمعی از مطربان و رقّاصان به یونان سفر کرد. سرانجام بر اثر شورش مردم و سنای رم در سال ٦٨ م.  مجبور به خودکشی گشت.

چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

سَعيد بن جُبَير

سَعيد بن جُبَير
(45 - 95 ه.ق 665 - 714 م)
سعيد بن جبير الأسدي، بالولاء، الكوفي، أبو عبد الله :
تابعيّ،
كان أعلمهم على الإطلاق.
و هو حبشي الأصل،
من موالي بني والبة بن الحارث من بني أسد.
أخذ العلم عن عبد الله بن عباس و ابن عمر.
ثم كان ابن عباس،
إذا أتاه أهل الكوفة يستفتونه، قال :
أ تسألونني و فيكم ابن أم دهماء؟ يعني سعيدا.
و لما خرج عبد الرحمن بن محمد بن الأشعث،
على عبد الملك بن مروان،
كان سعيد معه
إلى أن قتل عبد الرحمن،
فذهب سعيد إلى مكة،
فقبض عليه واليها (خالد القسري)
و أرسله إلى الحجاج،
فقتله بواسط.
قال الإمام أحمد بن حنبل :
قتل الحجاج سعيدا
و ما على وجه الأرض أحد
إلا و هو مفتقر إلى علمه.
و في آخر ترجمته،
في وفيّات الأعيان،
أنه كان يلعب بالشطرنج استدبارا.

***

سعید بن جبیر اسدی کوفی مکنی به ابوعبدالله تابعی. وی حبشی الاصل و از موالی بنی حارث بنی اسد بوده. علم را نزد عبدالله بن عباس و ابن عمر فراگرفت. در علم شطرنج بی نظیر بوده. پس سعید بمکه رفت و خالد قسری او را دستگیر کرد و نزد حجاج فرستاد. حجاج بن یوسف وی را در واسط در سال ٩٥ ه.ق بقتل رسانید. امام احمد بن حنبل در حقّ وی گفته قتل الحجّاج سعیدا و ما علی وجه الارض احد الا و هو مفتقر الی علمه. رجوع به روضات الجنات ص ٣٠١ و اعلام زِرِکليّ ج ١ ص ٣٦٩ و صفوةالصّفوة ج ٣ ص ٤٢ شود.

چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

فاطمیان

فاطمیان. شیعیان شام در زمان بنی امیه دچار تضییقات هولناک بودند و در زمان عباسیان نیز آسوده نزیستند و بسیاری از آنان در زندانها جان سپردند. دسته ای راه مشرق و جمعی راه مغرب را پیش گرفتند، از جمله ادریس بن عبدالله بن حسن مثنی برادر محمد بن عبدالله بن حسن (کسی که با منصور بیعت کرد و سپس بیعت او را شکست) بطرف مصر رفت و از ترس عباسیان در آنجا مخفی ماند و شیعیان مقیم مصر از آن جمله رئیس برید عباسیان او را جای امنی نگه داشته و سپس به مراکش بردند و به کمک او شیعیان مراکش حکومتی بنام «ادریسیان» تشکیل شد که از١٧٢ تا ٣٧٥ ه.ق دوام یافت. ادریسیان خود را خلیفه نمیخواندند. دولتی که در میان مسلمانان افریقا تشکیل شد و قوتی گرفت دولت فاطمیان بود. اینان خود را از این جهت فاطمی میگفتند که منتسب به حضرت فاطمه دختر پیغمبر بودند. و همچنین آنها را عُبیدی میخواندند زیرا مؤسس دولت فاطمی عبیدالله مهدی نام داشت. همان هنگام که دولت شیعی آل بویه در مشرق جهان اسلام تشکیل یافت دولت فاطمی هم در مغرب کشورهای اسلامی به وجود آمد. و در موقع حملۀ آل بویه به بغداد شیعیان مغرب نیز به مصر حمله کردند و گروهی از شیعیان ایرانی به معزالدولۀ دیلمی پیشنهاد کردند که خلافت را از عباسیان بگیرد و به فاطمیان واگذارد. معزالدوله بخاطر مصالح خود این پیشنهاد را نپذیرفت اما باز هم نفوذ خاندان آل بویه شیعیان را روزبه روز نیرومندتر ساخت، تا جایی که خلیفۀ عباسی ناچار شد نام پادشاه دیلمی را در خطبه ها یاد کند و جشن ها و سوگواری های مذهبی برای آل علی رواج یافت. فرمانروایان فاطمی ابتدا در افریقیه حکومت داشتند و مرکز آنها شهر مهدیه بود و چنانکه گفته شد اینان خود را از فرزندان حسین و خانوادۀ فاطمه دختر پیغامبر اسلام میشمردند و با اینکه مورخانِ طرفدار عباسیان این نسبت را نادرست میدانند دلیل قاطعی برای رد این نسبت نداریم. شیعیان مصر در آغاز طرفدار علی بودند اما چون علویان به ایرانیان بیشتر روی آوردند آنها نیز از طرفداری خود کاستند و تنها در هم شکستن قدرت عباسیان را هدف قرار دادند. در سال ٢٥٤ ه.ق احمد بن طولون که مردی ترک و سنی بود والی مصر شد و برای خشنودی خلیفه بیش از پیش به آزار و شکنجۀ علویان پرداخت و آنها را صدمه زد. اما با ظهور آل بویه و ضعف عباسیان، شیعیان مصر کم کم جان گرفتند بطوریکه هنگام ورود جوهر صقلی مملوک و سردار فاطمیان به خاک مصر (سال ٣٥٦ ه.ق) افکار عمومی مردم تسلیم بود و کشور مصر به آسانی به دست فاطمیان افتاد. جوهر صقلی تمام آثار و شعائر عباسی را از مصر برانداخت، شهر قاهره را بنا کرد و مولای خود معزالدین فاطمی را به مصر آورد. دولت فاطمی چهارده نفر بودند و از ٢٩٧ تا ٥٦٧ ه.ق در مصر و افریقیه فرمان راندند که از میان آنها ده تن مرکز حکومتشان در مصر بود. فاطمیان از نظر تشکیلات فرمانروایی پیرو و نظیر عباسیان بودند ولی در امور دینی با آنان مخالفت شدید میکردند و مطیع فتوای علمای شیعی بودند. یعقوب بن کلس وزیر العزیز بالله فاطمی کتابی راجع به فقه اسماعیلی تألیف کرد. خلفای فاطمی برای انتشار آن کتاب همه نوع جدّ و جهد نمودند تا آنجا که خود وزیر آن را برای طلّاب درس میگفت و بزرگان در مجلس درس او حضور می یافتند. و احکام شرعی از روی مندرجات آن کتاب صادر میشد و مسجد عمرو عاص (جامع عتیق) یکی از مراکز تدریس آن بود و برای فراگرفتن آن جایزه و انعام داده میشد. سی وپنج تن از فقها که در مجلس درس وزیر شرکت میکردند از طرف خلیفۀ فاطمی مقرری ماهیانه دریافت میکردند و خلیفه در نزدیک جامع ازهر به آنها خانه داده بود. و هر سال در عید فطر این فقیهان را خلعت پوشانیده سوار بر استر به کاخ خود می آورد تا مردم به آموختن فقه شیعی اسماعیلی تشویق شوند. خلفای دیگر فاطمی از جمله الحاکم برای مطالعه و استنساخ کتب شیعه مؤسساتی دایر کردند. الظاهر که در٤١١ ه.ق خلیفه شد فقهای مالکی و شافعی را از مصر بیرون کرد. خلافت فاطمیان نیز مانند عباسیان دارای سه دوره است : ابتدا با کمک عربها و بربرها حکومت کردند، سپس بربرها و آنگاه ترکها در مصر فرمانروا گشتند. بربرها مردمی سخت گیر و خشن هستند که در شمال افریقا اقامت دارند و همین طور که ایرانیان در مشرق با علویان کمک کردند بربرها نیز در مغرب به یاری علویان برخاستند. بربرها مثل اعراب از چند قبیلۀ کوچ نشین تشکیل میشدند و مسلمانان ناچار بودند برای ادارۀ این قبایل سلحشور و خشن رنج فراوانی را بپذیرند. این قوم در ظرف نیم قرن دوازده مرتبه مسلمان شدند و دوباره از اسلام برگشتند و با مسلمانان به جنگ پرداختند و فقط در زمان موسی بن نصیر در اواخر قرن اول هجری در دیانت اسلام ثابت ماندند و همین که مسلمانان غیرعرب برای کینه جویی از امویان برخاستند، بربرها نیز به آنها پیوستند و از سقوط بنی امیه خشنود شدند اما از تأسیس یک دولت اموی در اندلس که همسایۀ آنها بود دلتنگ شدند و از آنرو برای کینه جویی از بنی امیۀ اندلس، با فاطمیان همدست گشتند. در مقابل، امویان اندلس دوستی گروهی از بربرها را با پول خریدند و این کشمکش ادامه یافت. اقوام بربر دین اسلام را تا اواسط افریقا انتشار دادند و بخصوص پس از آنکه در اسلام پایدار گشتند به اقوام مجاور حمله برده آنها را مسلمان ساختند. عبیدالله مهدی نخستین خلیفۀ فاطمی در اواخر قرن سوم هجری در افریقا قیام کرد و از همان موقع بربرها به کمک وی شتافتند و تا دیر زمانی با فاطمیان همراهی میکردند، بخصوص قبایل صنهاجه، کتامه، هواره از دوستان فداکار فاطمیان شدند. عبیدالله مهدی که در سال ٢٩٧ ه.ق بر مسند حکمرانی استقرار یافت، ملازمان خود را از بربرها برگزید. همین طور القائم بامر الله پسر او (٣٢٢ ه.ق) و پس از وی المنصور بنصر الله (٣٢٤ ه.ق) و المعزّ لدین الله (٣٤١ ه.ق) با کمک بربرها مأموران عباسی را از افریقا راندند. در زمان المعزّ لدین الله فاطمیان مصر را گشودند و شهر قاهره را ساخته آن را پایتخت قرار دادند، اما العزیز بالله فرزند المعزّ مانند عباسیان عدۀ زیادی تُرک و دیلم استخدام کرد و آنان را به ملازمت خویش اختصاص داد و مثل آن بود که بر جان خویش از بربرها بیم دارد. این پیش آمد سبب شد که میان ترکها و بربرها رقابت پدید آید تا آنکه العزیز بالله مُرد و پسرش الحاکم بامر الله در سال ٣٨٦ ه.ق به خلافت رسید و چون به بربرها علاقه مند بود آنان را مجدداً پیش کشید و مقرر گردید ابن عمار کتامی بربری مقام وساطت (وزارت) داشته باشد. ابن عمار طبعاً ترکان و دیلمان را راند و بربرهای هم نژاد خود را که در زمان العزیز عقب رفته بودند دوباره به کارهای مهم گماشت، و به قدری دربارۀ ملازمان غیر بربر بیداد کرد که صقلبی پیشوای ترکان و دیلم قیام کرد و ابن عمار را برکنار ساخت و خودش به مقام وساطت رسید و ترکان و دیلمان را بکارهای مهم گماشت. در این اثناء الحاکم بامر الله درصدد قتل ابن عمار برآمد و به زودی فکر خود را به انجام رسانید و نه تنها او، بلکه بسیاری از سران بربر را که ملازم پدر و جدش بودند کشت و همین اقدام او پایۀ حکمرانی فاطمیان را متزلزل کرد و ترکان دیلمان را بدون رقیب گذارد. پس از الحاکم پسرش الظاهر لإعزاز دین الله خلیفه شد (٤١١ ه.ق) او مردی عیاش و ترک دوست بود، و در زمان او بربرها بیش از پیش مضمحل شدند. پس از الظاهر، المستنصر در سال ٤٢٧ ه.ق به خلافت رسید و چون مادرش کنیزی زنگی بود غلامان سیاه را دور خود جمع کرد و از آنان هنگ مخصوص تنظیم نمود که شماره اش به هزار میرسید و درعین حال ترکان را نیز مینواخت و خواهی نخواهی میان ترکان و سیاهان اختلاف و زد و خورد شدت داشت، تا آنجا که خلیفه برای آرام ساختن آنان از شام کمک خواست و امیر لشکر بنام بدرالجمالی، که اصلاً ارمنی بود از سوریه به مصر آمد و رجال دولت را کشت و عده ای سپاهی ارمنی در مصر نگاه داشت و از آن به بعد ارمنیها بجای بربرها سرداران سپاه گشتند و دارای قدرت و نفوذ شدند. در همان اوقات سلجوقیان بر عراق و فارس دست یافتند و حکومت آل بویه را منقرض ساختند و شیعیان شرق را سرکوب نمودند. سلجوقیان دسته ای از امرا و سرداران خود را بنام اتابکان به فرمانداری ولایات تابعه فرستادند و چنانکه گفتیم این سرداران تدریجاً در محل فرمانروایی خود مستقل شدند و از آنجمله نورالدین زنگی که بر شام دست یافت دسته ای از سپاهیان کُرد را برای تقویت حکومت خود استخدام کرده بود. در میان این کردها دو مرد دلیر بنام نجم الدین ایوب و برادرش اسدالدین شیرکویه بواسطۀ دلیری و مردانگی بسیار از سایر همگنان برتر گشتند و در سراسر شام شهرت زیاد یافتند. در آن هنگام (سال ٥٥٥ ه.ق) عاضد بن یوسف فاطمی که مرد ناتوان بی اراده ای بود در مصر حکومت داشت. وزیران و بزرگان کشور از ضعف خلیفه استفاده کرده دست به بیداد زدند. از طرفی با خود میجنگیدند و از طرف دیگر به مردم ستم میکردند و مملکت را به خرابی می کشاندند. در میان وزیران خلیفه مردی بنام شاور بود که از همکاران خود رنج بسیار میدید و برای انتقام و کینه جویی از مصر بشام آمد و از نورالدین زنگی کمک خواست تا رقیبان خود را از میان بردارد. نورالدین از موقع استفاده کرده اسدالدّین شیرکویه را با عده ای از ممالیک به مصر فرستاد و شاور را به وزارت رساند. شاور هم متعهد شد که هرساله یک سوم درآمد مصر را برای نورالدین بفرستد. همان اوقات جنگهای صلیبی شدت داشت و نورالدین بیش از پیش در امور مصر مداخله کرده و شیرکویه را از طرف خود در مصر مستقرنمود. یوسف بن نجم الدین ایوبی مشهور است که با عموی خود به مصر آمد و بعدها یکی از حکمرانان نامی اسلام گشت. شیرکویه در سال ٥٦٤ ه.ق در مصر مرد و پسر برادرش صلاح الدین جانشین او و نایب نورالدین زنگی شد. صلاح الدین ابتدا بنام وزارت خلیفه و نیابت نورالدین درمصر حکومت میکرد. والی چون مرد بلندهمت جاه طلبی بود ضعف خلیفه را غنیمت شمرده به فکر استقلال افتاد و پس از مرگ المعاضد به نام خلیفۀ عباسی در قاهره خطبه خواند و اسماً خلافت را از خاندان شیعی فاطمی به بنی عباس منتقل ساخت و در واقع خود حکمران مستقل آن کشور شد. (از تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ترجمۀ علی جواهرکلام ج ٤ صص ٢٨٦ - ٢٧٦). در مورد انتساب فاطمیان به خاندان رسالت سخن بسیار است. دشمنان فاطمیان منکر این بودند که سلسلۀ فاطمی از محمد بن اسماعیل سرچشمه گرفته است و تأسیس این اسماعیلیه را به عبدالله بن میمون قداح (اواخر قرن دوم هجری) نسبت میدادند و امامان غایب و خلفای فاطمی را از اولاد او میدانستند. اگر عده ای از خود اسماعیلیان نیز به اینکه قداح جد این سلسله است اعتقاد نداشتند، ممکن بود این نظر را یک اختراع ناشی از کینه جویی دانست، پس اگرچه در تعیین ارزش نظریات مختلف میتوان به یک سو یا سوی دیگ متمایل بود اما نمیتوان به یقین رسید. (از سخنرانی استرن ترجمۀ دکتر نصر، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات سال ٩ شمارۀ ١).

چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مهدیِ عبّاسی

مهدیِ عبّاسی. محمد بن عبدالله المنصور بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس. سومین خلیفۀ عباسی. به سال ١٢٧ ه.ق زاده شد و بعد از منصور به سال ١٥٨ به خلافت رسید. مردمدار و بخشنده بود. به سال ١٦٩ ه.ق درگذشت. (از اعلام زرکلی ج ٣ ص ٩٢٤). و رجوع به عِقدُ الفرید و حبیب السیر چ طهران ج ١ و عیون الاخبار و البیان و التبیین و تاریخ الخلفاء شود.

چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مهدی .
ابومحمد عبیدالله، ملقب به المهدی. مؤسس دولت فاطمیان مصر است. در نسب وی میان ارباب سیر اختلاف است، ولی اغلب نسب او را به علی (ع) می رسانند. وی به سال ٢٩٦ ه.ق در سی و هفت سالگی در شهر سجلماسه در شمال افریقا قیام کرد و تمام آن نواحی را از تصرف خلفای عباسی بیرون آورد و سال بعد بر منابر قیروان و رقاده به نام وی خطبه خوانده شد و مردم به خلافت وی دعوت شدند. در فاصلۀ سالهای ٣٠٣ تا ٣٠٨ در نزدیکی قیروان شهری بنا نهاد که به نام وی مهدیه خوانده شد. مهدی عبیدالله در ١٥ ربیع الاول سال ٣٢٢ در مهدیه درگذشت و پسرش قائم به جای وی نشست . (از ریحانةالادب ج ٦ ص ٣٨). و رجوع به کامل التواریخ ابن الاثیر و اعلام زرکلی ج ٢ ص ٦١٩ و فاطمیان در همین لغت نامه شود.

چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مقداد بن عمرو

مِقداد. [ م ِ ] (اِخ) بن عمرو بن أسود (٣٧ سال پیش از هجرت ٣٣ - ه.ق.). صحابی است بدری (منسوب به بدر) قدیم الاسلام و او ابوسعید مقداد بن عمرو بن ثعلبة بن مالک بن ربیعة حلیف عبدیغوث زهری بود. بدان جهت او را زهری هم گویند. پدرش عمرو حلیفِ کنده بود لهذا او را کندی هم نامند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابن الاسود الکندی البهرانی الحضرمی از اصحاب رسول اکرم و یکی از هفت نفری است که نخستین بار اظهار اسلام کردند. و در حدیث است : «ان الله عزّ و جلّ امرنی بحبّ اربعة و اخبرنی انّه یحبهم : عليّ و المقداد و أبوذر و سلمان». مقداد در ایام جاهلیت در حضرموت بود. میان مقداد و ابن شمر بن حجر الکندی جنگی روی داد و مقداد با شمشیر بر پای وی زخم وارد آورد و به مکه گریخت و اسود بن عبدیغوث الزهری او را به پسری پذیرفت و بدین جهت او را مقداد بن اسود گفتند. مقداد در غزوۀ بدر و جز آن شرکت داشت. در نزدیکی مدینه وفات یافت و جسدش به مدینه حمل شد و در همانجا مدفون گردید. در صحیحین ٤٨ حدیث از وی نقل شده است. (ازاعلام زِرِکليّ ج ٣ ص ١٠٦٥). مقداد بن اسود و سلمان فارسی و ابوذر غفاری و عمار بن یاسر از اولین کسانی هستند که به شیعۀ علی (ع) معروف شده اند واینان کسانی بودند که با وجود خلافت ابوبکر، در مودّت و ولایت آن حضرت ثابت ماندند. و رجوع به الإصابة طبع مصر ج ٦ ص ١٣٣ و قاموس الاعلام ترکی و تاریخ گزیده ص ١٣٠ و٢٧٧ و رجوع به خاندان نوبختی ص ٤٩ شود.

**************

المِقْداد ابن الأَسْوَد
(37 ق.ه - 33 ه.ق 587 - 653 م)
المقداد بن عمرو،
و يعرف بابن الأسود،
الكندي
البهراني
الحضرميّ،
أبو معبد،
أو أبو عمرو :
صحابي،
من الأبطال.
هو أحد السبعة الذين كانوا أول من أظهر الإسلام.
و هو أول من قاتل على فرس في سبيل الله.
و في الحديث :
«إنّ الله عزّ و جلّ
أمرني بحبّ أربعة
و أخبرني أنّه يحبّهم:
عليّ، و المقداد، و أبوذرّ، و سلمان»
و كان في الجاهلية من سكان حضر موت.
و اسم أبيه عمرو ابن ثعلبة البهراني الكندي.
و وقع بين المقداد و
ابن شمر بن حجر الكندي خصام
فضرب المقداد رجله بالسيف
و هرب إلى مكة،
فتبناه الأسود بن عبد يغوث الزهري،
فصار يقال له
«المقداد بن الأسود»
إلى أن نزلت آية
«ادعوهم لآبائهم»
فعاد يتسمى
«المقداد بن عمرو»
و شهد بدرا و غيرها.
و سكن المدينة.
و توفي على مقربة منها،
فحمل إليها
و دفن فيها.
له 48 حديثا.

دو شنبه 2 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مُرَّ بِنَا عَلَى طَرِيقِ «كَرْبَلَاءَ»

ثُمَّ قَالَ السَّيِّدُ : وَ لَمَّا رَجَعَتْ نِسَاءُ الْحُسَيْنِ (ع) وَ عِيَالُهُ مِنَ «الشَّامِ» وَ بَلَغُوا إِلَى «الْعِرَاقِ» قَالُوا لِلدَّلِيلِ : مُرَّ بِنَا عَلَى طَرِيقِ «كَرْبَلَاءَ» فَوَصَلُوا إِلَى مَوْضِعِ الْمَصْرَعِ فَوَجَدُوا «جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ الْأَنْصَارِيَّ» وَ جَمَاعَةً مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ رَجُلًا مِنْ آلِ رَسُولِ اللهِ قَدْ وَرَدُوا لِزِيَارَةِ قَبْرِ «الْحُسَيْنِ» فَوَافَوْا فِي وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ تَلَاقَوْا بِالْبُكَاءِ وَ الْحُزْنِ وَ اللَّطْمِ وَ أَقَامُوا الماتم [الْمَآتِمَ‏] الْمُقْرِحَةَ لِلْأَكْبَادِ وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِمْ نِسَاءُ ذَلِكَ السَّوَادِ وَ أَقَامُوا عَلَى ذَلِكَ أَيَّاما.

یک شنبه 1 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

عَطیّة بن سعد بن جنادۀ عوفی جدلی قیسی کوفی ، مکنی به ابوالحسن . از رجال حدیث و از شیعۀ کوفه بود و با ابن اشعث خروج کرد. لذا حجّاج به محمد بن قاسم ثقفی فرمان داد تا عطیه را فراخواند و اگر علی بن ابی طالب (ع) را سبّ نکرد چهارصد ضربه تازیانه بدو بزند و موی سر و ریش او را بتراشد. و چون عطیّة از انجام دادن این امر خودداری کرد فرمان حجّاج در مورد او اجرا شد. آنگاه او به فارس پناه برد و در خراسان اقامت گزید. وچون عمر بن هبیرة به ولایت عراق رسید او را اجازه داد تا به کوفه بازگردد و به سال ١١١ ه.ق. در این شهر درگذشت . (از الاعلام زرکلی به نقل از ذیل المذیل و تهذیب التهذیب).

یک شنبه 1 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصاری . مکنی به ابوعبدالله و ابوعبدالرحمان و ابومحمد، از کسانی است که حدیث بسیار از رسول اکرم (ص) روایت کرده است . مسلم از وی روایت کرده که درنوزده غزوه با رسول اکرم (ص) شرکت داشته است و در مصنف وکیع از هشام بن عروة نقل شده که گفته است : جابر بن عبدالله مجلس درسی در مسجد نبوی داشت و از او کسب علم میکردند. و ابن ربیع گفته است : در زمان حکومت مسلمة بن مخلد جابر بمصر آمد و نزد عقبة بن عامر رفت و گفت : عبدالله بن انیس را میخواهم که حدیث قصاص را از وی سؤال کنم . و اهل مصر در حدود ده حدیث از او دارند که البغوی آنها را از قتادة نقل کرده است و او آخرین فرد از اصحاب نبی اکرم است که پس از نابینا شدن در مدینه درگذشت . ابن حبان گفته است : جابر در سنۀ ٧٨ ه.ق بعد از آنکه نابینا شده بود درگذشت و بعضی سال وفات او را ٧٧ و بعضی ٧٤ و گروهی ٦٣ ه.ق. گفته اند. و نیز گفته شده است که وی نود و چهار سال زندگی کرده (حُسن المحاضرة فی احوال المصر والقاهرة ص ٨٤ - ٨٣). و رجوع به کتاب النقض ص ١٣١ و الاستیعاب شود. و صاحب عیون الاخبار آرد: کنیت او ابوعبدالرحمان و بقولی ابوعبدالله است و معروف به انصاری و صحابی است . وی روایت کرده که نبی اکرم (ص) گفت : ای جابر بعد از من عمر میکنی تا آنکه فرزندی از اولاد من بدنیا آید که نام وی نام من است . او علم را سخت میشکافد. پس چون او را ملاقات کردی سلام مرا باو برسان . (عیون الاخبار ج ١ ص ٢١٢). وی در فضیلت قزوین از حضرت رسول (ص ) روایتی نقل کرده است . (نزهة القلوب مقال٣ ۀ ص ٥٦). و از وی روایت شده که نبی اکرم (ص ) گفت : ای اهل خندق برخیزید که جابر «سوری» تهیه کرده است . و ابوالعباس ثعلب گفته است مراد آن است که رسول اکرم بفارسی صحبت کرده و کلمۀ سور را که فارسی است به کار برده است . (المعرب جوالیقی ص ١٩٢).
از ابی جعفر محمد بن علی (ع) از طریق جابر بن عبدالله انصاری روایت شده که گفت نزد فاطمه دختر رسول الله (ص) رفتم و لوحی نزد او دیدم که در آن اسماء اوصیاء و ائمه از اولاد آن بزرگوار ثبت بود. پس آنها را شماره کردم دوازده تن بودند که آخر آنان حضرت قائم از اولاد فاطمه (ع) بود و سه تن بنام محمد و سه تن بنام علی بودند. (حبیب السیر چ خیام ج ٢ ص ٧). و روایات دیگر نیز دربارۀ محبت علی (ع) و اولاد اطهارش در همین کتاب از او وارد شده است.
و صاحب قاموس الاعلام آرد: وی یکی از صحابه است . در غزوۀ عقبه ثانیه با آنکه کودکی بیش نبود بمعیت پدرش حاضر شد. در حضور وی در دو غزوۀ بدر و احد اختلاف کرده اند، و با این وصف در هیجده غزوه بمعیت حضرت رسول بوده و دروقعۀ صفّین هم همراه حضرت علی حضور داشته است . در اواخر زندگی نابینائی بچشمانش راه یافت، آخرین کس ازحاضران در وقعۀ عقبه که تا آن وقت میزیست او بود وبسال ٧٤ یا ٧٧ ه.ق. در ٩٥ سالگی در مدینه منوره درگذشت ، ابان که پسر خلیفه سوم عثمان بن عفان و والی مدینه بود، نماز بر وی گزارد. کنیه اش ابوعبدالله است . بنا بروایتی در محاصرۀ قسطنطنیه همراه یزید بن معاویه بود، و در همین جا مرحوم یا مقتول شده و بهمین مناسبت مرحوم قوجه مصطفی پاشا بنام وی یک جامع و آرامگاهی بنا کرده است . ولی این مطالب با شرح حال صاحب ترجمه منافات دارد مثلا روایت وفات وی در مدینه منوره و حضورش در وقعۀ صفین با حضرت امیر با بودنش در خدمت یزید بن معاویه سازگار نیست پس باید گفت اگر در خارج سور قسطنطنیه یکی از صحابه مسمی بجابر بن عبدالله درگذشته صاحب ترجمه نیست بلکه دیگری بوده است . (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به الاصابة شود.

یک شنبه 1 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

اربعین .
(ع عدد، ص ، اِ)
(در حالت نصبی و جرّی)
چهل . اربعون .
|| چلّه . چله ،
مدت چهل روز
که صوفیان به گوشه نشسته؛ ریاضت و عبادت کنند.
(غیاث)

کــه ای صــوفــی شــراب آنــگــه شــود صــاف
کـــــه در شــیــشــه بـــمــــانـــــد اربــعــیــنــــی
خواجۀ شیراز رحمة الله علیه

|| چهل روز از عاشورا رفته . بیستم صفر .




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 167
بازدید ماه : 7024
بازدید کل : 113309
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content