یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
جمعه 23 مرداد 1394برچسب:ثیاب, :: :: نويسنده : علی

ثیاب.

(ع اِ)
جمعِ ثوب. جامه ها

|| تَعلّق بثیاب الله;
ای بأستارالکعبة.

|| فلان طاهر الثّیاب;
پاک است از عیوب.

|| اعمال،
أنّ المیّت لیبعثُ فی ثیابه.
(حدیث).

 

 

|| ثیاب قبطیّه;
کتان باریک سفید و غیر آن که بقبط منسوب است.

 

 

 


سه شنبه 20 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

تکذیب.
[ ت َ ]
(ع مص)
نیک انکار کردن امری را.
انکار و جحد کردن در امری،
یقال:
کذّب بآیات ربّه.

|| به دروغ داشتن.
دروغگوی گردانیدن کسی را و گفتن او را که دروغ گفتی.

|| بازایستادن.

|| رفتن شیر ناقه.

|| برگردانیدن از کسی.

|| یک دو تک رفتن وحشی و ایستادن تا ببیند آنچه پس اوست.

|| گشنی کردن ناقه و دم برداشتن آن.

|| بددلی کردن.

|| درنگی کردن.

 

تکذیب کردن.
[ ت َ ک َ دَ ]
(مص مرکب)

نسبت دروغگویی بکسی دادن و انکار کردن.
به دروغ نسبت کردن کسی را.
گفتن که دروغ است.
دروغزن داشتن کسی را.
رجوع به مادۀ قبل شود.

سه شنبه 20 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

سجد

و سَجَدَ الرّجل‏ سُجوداً،

و أصل‏ السّجود

إدامة النّظر في إطراق إلى الأرض،

و كذلك‏ أسجدَ،

إذا أدام النّظرَ أيضاً.

سه شنبه 20 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

پاچه.
[ چ َ / چ ِ ]
(اِ مصغر)
(از: پا، رِجل + چه، ادات تصغیر)
پای از زانو تا به سرپنجه.
کُراع.
پایچه.
(مهذب الاسماء).

|| پای خرد.

زهر دارد در درون در پاچه مار
گرچه دارد از برون نقش و نگار
شیخ بهائی (نان و حلوا)

|| قسمت سفلای پای گوسفند و گاو که از زانو شروع و به سر سُم ختم شود.
ساق گوسفند و گاو و مانند آن.
ساق:
ساق البقر; پاچۀ گاو.
(ریاض الادویة)

|| طعامی که از پاچۀ گوسفند سازند

|| یکی از دو پای شلوار.

|| لبۀ تحتانی شلوار.

- پاچۀ کسی را گرفتن;
گزیدن سگ و جز آن پاچۀ کسی را.
بی مقدمه و آگاهی کسی را مورد عتاب یا آزار قرار دادن.

ترکیب ها:
پاچه گیر.
پاچه ورمالیده.
دست پاچه.
کوتاه پاچه.
رجوع به این ترکیب ها شود.

جمعه 16 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

منفطر.

[ م ُ ف َ طِ ]
(ع ص)

شکافته شونده.
شکافته شونده و شکافته.
شکافته شده.

السّماء منفطرٌ به
کان وعده مفعولاً

رجوع به انفطار شود.

انفطار.

[ اِ ف ِ ]
(ع مص)

شکافته شدن. پاره پاره شدن.

اذا السّماء انفطرت
آنگاه که
آسمان بشکافد و پاره گردد.

|| (اِمص)

شکافتگی.
شکاف خوردگی.

... گفت باز: ار یك پَرِ من بشكند
بیخِ جغدستان شهنشه بر كَنَد ...

روشنیِ عقلها از فِکرَتَم
انفطارِ آسمان از فطرتم

بازم و در من شود حیران هُما
جغد كه بوَد تا بداند سرِّ ما؟ ...

مثنوی
دفتر 2

جمعه 16 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

وَ إِن يَكاَدُ

الَّذِينَ كَفَرُواْ

لَيزُْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ

لَمَّا سمَِعُواْ الذِّكْرَ

وَ

يَقُولُونَ :

إِنَّهُ لمََجْنُونٌ (51)

وَ

مَا هُوَ

إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ (52)

ازلاق

[ اِ ]
(ع مص)

بلغزانیدن.
لغزانیدن.
بخیزانیدن.
لغزان گردانیدن جای.

|| بچه افکندن ناقه و جز آن.
سقط.
بچه بیوکندن اشتر.

|| بستردن.
بستردن موی.
موی ستردن.

|| بنظر تیز نگریستن کسی را.

|| تیز داشتن تیغ پیوسته.

جمعه 16 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

جمّاش.

[ ج َم ما ]
(ع ص)

رجل جمّاش;
مرد متعرّض زنان،
کان یطلب الرّکب الجمیش.

|| شوخ. دلربا. دلفریب .فسونکار. فسونساز.

غُلامِ نرگسِ جمّاشِ آن سَهی سَروَم
که از شرابِ غرورش به کس نگاهی نیست
حافظ

- نرگس جمّاش:

فغان که نرگسِ جمّاشِ شیخِ شهر امروز
نظر به دُردکشان از سَرِ حقارت کرد
حافظ

|| مست.

پنج شنبه 15 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

... و الْمَنُ‏ّ:

قطع الخير،

و قوله [جل و عز]:

لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ‏

أي:

غير مقطوع.

پنج شنبه 15 مرداد 1394برچسب:ممنون, :: :: نويسنده : علی

وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ (3) القلم

***

إِلَّا

الَّذينَ آمَنُوا

وَ

عَمِلُوا الصَّالِحاتِ

فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (6) التّین

***

إِنَّ

الَّذينَ آمَنُوا

وَ

عَمِلُوا الصَّالِحاتِ

لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (8) فصّلت

***

إِلَّا

الَّذينَ آمَنُوا

وَ

عَمِلُوا الصَّالِحاتِ

لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (25) الإنشقاق

***

ممنون.

[ م َ ]
(ع ص)

مرد سست.

|| مرد توانا. از اضداد است.

|| بهترین و اقصی از هر چیزی که نزد کسی باشد. بهترین از هر چیزی که نزد کسی باشد.

|| بریده شده. قطع شده. مقطوع.

پَرِّ من بگشای تا بیرون پَرَم
در حَدیقۀ ذِکرِ ناممنون پَرَم
مولوی (مثنوی)

- اجر غیرممنون;
پاداش ابدی و سرمدی و همیشگی.

انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات لهم اجر غیرممنون.

- اجر ناممنون;
اجر غیرممنون.

بعد از این از اجر ناممنون بده
هرکه خواهد گوهر مکنون بده
مولوی (مثنوی)

|| نعمت داده شده و منّت نهاده شده. احسان کرده شده. سپاسدار. سپاسگزار. سپاس پذیر.

- غیرممنون;
بی منّت

کریمانه بخشی و منّت نخواهی
عطایِ کریمان بُوَد غیرِممنون
سوزنی

غیرممنون شناس بخششِ او
گرچه بخشش کند بغیر حساب

سوزنی-

- ممنون شدن;
منّت دار شدن و احسان و نیکویی پذیرفتن.

- ممنون کردن;
احسان و نیکویی کردن و منّت نهادن.

- امثال:

دارم و نمیدهم، ممنون هم باش.

شنبه 3 مرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ

فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبيلاً (19) المزّمّل

************

فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضينَ؟ (49) المزّمّل

************

كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ (54) المدّثّر

************

كَلَّا إِنَّها تَذْكِرَةٌ (11) عبس

************

إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى‏ (3) طه (ص)

************

نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً

وَ مَتاعاً لِلْمُقْوينَ (73) الواقعة

************

لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً

وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ (12) الحاقّة

************

إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ

فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبيلاً (29) الإنسان



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 628
بازدید دیروز : 1520
بازدید هفته : 628
بازدید ماه : 2317
بازدید کل : 196360
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content