یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
شنبه 27 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

عَدَمُ الأَدَبِ سَبَبُ كُلِّ شَرٍّ

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید
ج 20
ص 258

یک شنبه 21 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مَوضوع
(اصطلاح حدیث)
حدیث موضوع، حدیث ساخته و بربسته.
موضوعة.

رجوع به موضوعة شود.
جعلی.
ساختگی.
مصنوع.
مجعول.
برساخته.
بربسته.
حدیث مجعول وساختگی بی اصل را گویند.
در اصطلاح اهل حدیث، حدیثی را گویند که به دروغ به حضرت رسول (ص) نسبت داده شود. و آن را مختلف الموضوع نیز گویند. و روایت آن در صورتی که دروغ بودنش معلوم باشد حرام است و همچنین عمل بدان و سبب آن فراموشی یا افتراء و یا مانند آنهاست. و شناخته میشود به اقرار واضع یا قرینه ای در راوی و مروی عنه و در خلاصة الخلاصة است که فرقۀ کرامیه و مبتدعه به منظور ترغیب و ترهیب، وضع حدیث را جایز میدانند و آن مخالف وضع اجماع مسلمانان است. و آنچه از شرح النخبة و مقدمۀ شرح المشکوة برمیآید در اصطلاح آنان حدیث موضوع حدیثی را گویند که راوی آن مظنون به دروغگویی باشد و ثبوت دروغ و ساختگی بودن حدیث مورد نظر را لازم نمیدانند.
موضوع آن است که جمعی از اهل اهواء و بدع از برای ترغیب بر امری یا تنفیر از چیزی آن را وضع کرده باشند و این بدترین اقسام ضعیف است. و اگر کسی به وضع آن عالم بود روایت آن جایز نبود مگر بیان حال آن کند به خلاف بقیۀ اقسام که ایراد آن جهت ترغیب یا ترهیب جایز بود و علم به وضع یا به اقرار واضع معلوم شود یا به رکاکت لفظ و معنی آن یا به مخالفت معلومی که مقطوع باشد.
واضعان چند قسمند:
اول- کرامیه که برای ترغیب یا ترهیب جایز داشته اند.
دوم- زنادقه که ایشان چون خواستند چیزی چند که در دین جایز نبود زیاده کنند احادیث بسیار وضع کردند. چنانکه در حدیث «لا نبیّ بعدی»، «الّا اَن یشاء لله» افزودند.
سوم- جمعی که خواستند به واسطۀ آن به ملوک و سلاطین تقرّب جویند.
چهارم- گروهی که بنابر ضعف اعتقاد و عصبیّت و عناد چنانکه مراد ایشان بود مبالات ننمودند و وضع میکردند همچو مأمون بن احمد مروزی در گفتارش: یکون فی امتی رجل یقال له محم دبن ادریس. و امثال آن و این قسم بیشتر است.

شنبه 20 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مرفوع.
(ع، مص، اِ)
نوعی از دویدن، و آن مصدر است چون مجلود و معقول: هذه دابة لیس لها مرفوع.
دویدنی است کمتر از حُضر.

|| بالاترین و سریعترین حرکت.

|| (ص) نعت مفعولی از رفع.
رجوع به رفع شود.

|| بلند داشته شده و برداشته شده و رفع کرده شده.
رفیع.
برداشته.
بلند کرده.
برشده.
بلند.

والسّقف المرفوع. (قرآن ٥/٥٢).

|| رفع شده.
برطرف شده.
کنارزده شده
اساس عدل و انصاف موضوع است و رسم بدعت و ظلم و جور مدفوع و مرفوع. (ترجمۀ تاریخ یمینی).

- مرفوع القلم;
قلم برگرفته.
معاف شده از پرداخت چیزی، یا انجام کاری.

|| در علم حدیث؛ حدیثی که سلسلۀ آن به پیامبر (ص) برسد.
نص.
حدیثی است که اضافۀ آن خاصّه با پیغمبر کرده باشند از قول یا فعل یا تقریر او و متّصل یا منفصل.
و بعضی گفته اند آن است که خاصةً صحابی بدان خبر داده باشد از رسول، وآن به صحیح و حسن منقسم شود.
و رجوع به حدیث و به ترجمۀ احمد بن موسی بن طاووس شود.

|| در اصطلاح نحو؛ رفع دار.
به رفع.
که رفع دارد.
صاحب حرکت رفع.
صاحب رفع.
حرکت رفع داده شده.
مقابل منصوب و مجرور و مجزوم.
کلّ فاعلٍ مرفوعٌ.
رجوع به رفع شود.

|| (در اصطلاح عروض) سبب خفیف اسقاط شده است از رکنی که در آغاز آن دو سبب خفیف باشد چنانکه «فاعلن» بدل از «تفعلن» از رکن مستفعلن مرفوع است و یا «مفعولُ» بدل از «عولاتُ» از رکن «مفعولاتُ» مرفوع است.
و رجوع به المعجم شمس قیس شود.

شنبه 20 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

حدیث مرفوع.
(ترکیب وصفی، اِ مرکب)
حدیثی است که یکی از صحابه از قول رسول صلّی الله علیه و سلّم خبر دهد. (تعریفات سیدشریف جرجانی).
و رجوع به احادیث مرفوعه شود.

شنبه 20 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

سُئلت عائشةُ عن خُـــلــقِ رسول الله ص

فقالت:

كـــان خُـــلــقُــه الــقـــــرآن.

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحدید
قرن هفتم ه.ق.
جلد 6 ص 340.

شنبه 20 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

اللَّهُمَّ بَلَى

لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلهِ بِحُجَّةٍ

إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً

وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً

لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَ بَيِّنَاتُهُ

وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ

أُولَئِكَ وَ اللهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً

وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللهِ قَدْراً

يَحْفَظُ اللهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ

حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ

وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ

هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ

وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ

وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ

وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ

وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ

أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى

أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللهِ فِي أَرْضِهِ

وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ

آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِم

نهج البلاغة
سیّد شریف رضيّ رحمه الله
حکمت 147

شنبه 20 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

أَبُو طالِب
(85 ق ه 3 ق ه 540 - 620 م)
عبد مناف بن عبد المطلب بن هاشم،
من قريش،
أبو طالب:
والد علي (رضي الله عليه) و عم النبيّ صلى الله عليه و سلم و كافله و مربيه و مناصره. كان من أبطال بني هاشم و رؤسائهم، و من الخطباء العقلاء الأباة.
و له تجارة كسائر قريش.
نشأ النبيّ صلى الله عليه و سلم في بيته، و سافر معه إلى الشام في صباه. و لما أظهر الدعوة إلى الإسلام هم أقرباؤه (بنو قريش) بقتله، فحماه أبو طالب و صدهم عنه، فدعاه النبي صلّى الله عليه و سلم إلى الإسلام، فامتنع خوفا من أن تعيره العرب بتركه دين آبائه، و وعد بنصرته و حمايته، و فيه الآية: «إنك لا تهدي من أحببت» و استمر على ذلك إلى أن توفي، فاضطر المسلمون للهجرة من مكة. و في الحديث: ما نالت قريش مني شيئا أكرهه حتى مات أبو طالب.
مولده و وفاته بمكة.
ينسب إليه مجموع صغير سمي «ديوان شيخ الأباطح أبي طالب- ط» فيه من الركاكة ما يبرئه منه.
و للشيخ المفيد (محمد بن محمد بن النعمان) رسالة سماها «إيمان أبي طالب- ط»
و للسيد محمد علي شرف الدين العاملي رسالة «شيخ الأبطح- ط» في سيرته و أخباره، قال فيها: إن الشيعة الإمامية و أكثر الزيدية يقولون بإسلام أبي طالب و بأنه ستر ذلك عن قريش لمصلحة الإسلام.

شنبه 20 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

أبُو سُفْيَان
(57 ق ه - 31 ه 567 - 652 م)
صخر بن حرب بن أمية
بن عبد شمس
بن عبد مناف:
صحابي،
من سادات قريش في الجاهلية.
و هو والد معاوية رأس الدولة الأموية.
كان من رؤساء المشركين في حرب الإسلام عند ظهوره:
قاد قريشا و كنانة
يوم أحد و يوم الخندق
لقتال رسول الله صلّى الله عليه و سلم
و أسلم يوم فتح مكة (سنة 8 ه)
و أبلى بعد إسلامه البلاء الحسن.
و شهد حنينا و الطائف،
ففقئت عينه يوم الطائف
ثم فقئت الأخرى يوم اليرموك،
فعمي.
و كان من الشجعان الأبطال،
قال المسيب:
فقدت الأصوات يوم اليرموك إلا صوت رجل يقول:
يا نصر الله اقترب.
قال:
فنظرت،
فإذا هو أبو سفيان،
تحت راية ابنه يزيد.
و لما توفي رسول الله صلّى الله عليه و سلم
كان أبو سفيان عامله على نجران.
ثم أتى الشام،
و توفي بالمدينة،
و قيل بالشام.

شنبه 19 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مُـــســـنَـــد.
[ م ُ ن َ ]
(ع ،ص، اِ)

روزگار.
دهر.
زمانه.

|| اِسناد شده.
اِسناد داده.

|| (اصطلاح حدیث) در اصطلاح محدّثین، حدیثی که آن را به گویندۀ وی برداشته باشند.
حدیثی که آن را به گویندۀ وی اِسناد دهند.
المسند من الحدیث
ما أُسْنِدَ إِلى قائِلِهِ‏ أَي اتَّصَلَ‏ إِسنادُه‏ حَتَّى‏ يُسْنَد إِلى النّبيّ صلى الله عليه و سلّم، و المُرْسَل و المُنقَطِعُ: ما لم يَتَّصِل‏.

|| (اصطلاح درایه) در اصطلاح درایه، مقابل مرسل است و عبارت از حدیثی است که تمامی رواة آن تا معصوم ذکر شده باشد. حدیثی است که تمامی رواة آن تا معصوم در هر طبقه مذکور و نام برده شده باشد و یکی از ایشان متروک الاسم نباشد، چه در اوّل سند باشد چه در آخر چه در وسط. حدیثی است که تمام روات آن بدون انقطاع تا صحابی ذکر شده و صحابی از رسول الله (ص) اخذ کرده باشد.
آن است که سند او متصل باشد از راوی تا انتها.
و بعضی دیگر گویندآن است که مرفوع شود تا نبی (ص).

- حدیث مسند;
حدیثی است که متّصل وبی انقطاع، واسطۀ یکی از دیگری تا پیغمبر (ص) روایت کرده اند.
حدیثی که اسناد آن را به گوینده داده اند، یعنی اسناد تا به او متّصل است، مقابل مرسل و منقطع.

حدیث مسند خلاف مرسل است و آن حدیثی است که اسناد او به رسول الله (ص) متصل است و آن سه قسم است: متواتر، مشهور و آحاد.

چون نسیم از سر زبان دارد
فقه و تفسیر و مسند و اخبار

فرخی
مؤدب شوم یا فقیه محدث
کاحادیث مسند کنم استماعی
خاقانی

|| نام برخی کتب در حدیث، مانند مسند احمد بن حنبل.
کتابی که مرتّب بر اسماء صحابه باشد، مقابل مصنّف که مرتّب است بر ابواب فقه.

|| آنچه سبب تکیه دادن میشود.
چیزی که به آن تکیه داده باشند چیزی را و چیزی که پشت به آن داده شود.

|| کسی که به آن پناه برده شود.

مبدع است و تابع استاد نی
مُسند جمله ورا اسناد نی

مولوی

قوتی و راحتی و مسندی
در میان جان فتادش زآن نَدی
مولوی

|| پسرخوانده.
سنید.
دعیّ.

|| حرام زاده.
ظاهراً کلمۀ «سند» را به اشتباه مسند خوانده اند.

|| (اصطلاح نحو) در اصطلاح نحویان، خبر را گویند. فعل نیز مسند میشود، چنانکه در «ضرب زید» ضرب مسند است و زید مسند الیه.
یکی ازارکان اصلی جمله است و آن کلمه ای است که مفهوم آن را به مسندالیه نسبت داده باشند. مثلاً در جملۀ «هوا روشن است.»، «روشن» مسند است.
خبر (مقابل مبتدا).
مقابل مسند الیه.
مسندٌ به.
و رجوع به مسندٌ به شود.

|| (اصطلاح منطق) در اصطلاح منطق، منسوب محمول، مقابل مسندٌ الیه.

|| حروف مسند یا آلفابیطوس: ا ب ت ث ج ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک ل م ن و ه ی.

|| خطی است مر حِمیَر را.
خطی است که بوسیلۀ بنوحمیر استعمال شده است و مخالف خط ما است: «رأیت مکتوباً بالمسند» که منظور خط حمیری است.
خط کتیبه های مَعینی و سبائی و حمیری.
خط حمیری است و آن غیر خط عرب است، به روزگاری که حمیریان سلطنت و ملک داشته اند بدان مینوشته اند.
-
خط مسند;
خط حمیری.

|| بالش بزرگ.
مُسندة.

|| سدره.

مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ، وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ

...ٍ قَالَ:

حَجَجْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللهِ [الصّادق] (ع)

فَلَمَّا صِرْنَا فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ

صَعِدَ عَلَى جَبَلٍ فَأَشْرَفَ

فَنَظَرَ إِلَى النَّاسِ

فَقَالَ:

" مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ، وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ "

فَقَالَ لَهُ دَاوُدُ الرَّقِّيُّ:

يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ

هَلْ يَسْتَجِيبُ اللهُ دُعَاءَ هَذَا الْجَمْعِ الَّذِي أَرَى؟

قَالَ:

وَيْحَكَ يَا أَبَا سُلَيْمَانَ

إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ

أَنْ يُشْرَكَ‏ بِهِ الْجَاحِدُ لِوَلَايَةِ عَلِيٍّ (ع)

كَعَابِدِ الْوَثَنِ

الْخَبَرَ

مستدرك‏ الوسائل

محدّث نوری

قرن چاردهم ه.ق.

ج : 1

ص : 158



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 167
بازدید ماه : 7024
بازدید کل : 113309
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content