فرث
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
سه شنبه 10 اسفند 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

فرث.
[ فَ ]
(ع اِ)

سرگین (فضلۀ حیوانات) شکنبه (معده).
سرگین.
سرگین در شکنبه.

و إنّ لکم فی الأنعام لعبرةً نُسقیکم ممّا فی بطونه من بین فرثٍ و دمٍ لبناً خالصاً سائغاً للشّاربین. (قرآن).
از روضۀ نسل و حرث به مزبلۀ روث و فرث فرودآمدن محض ضلالت است و عین جهالت. (مقامات حمیدی).
صبرشیر اندر میان فرث و خون
کرده او را ناعش ابن اللّبون
مولوی (ره)

|| کشتی خرد.
رکوة.
ج، فروث.

|| (مص)
پاره کردن جگر.
زدن بر جگر کسی و حال آنکه او زنده است.

|| واکردن جلۀ خرما.
خنور برگ خرما را شکافته و بیرون و پراکنده کردن آنچه در آن بود.

|| شوریدن دل زن باردار.

|| ریزه کردن.